عنوان ندارم

دهانش را ببو

به چشمهایش خیره شو

بازوهایش را در آغوش بکش

و طعم لبهایت را آشکار کن

مطمئن باش که شرمنده میشود

از بوی سیگارش

ته نوشت :

گاهی برا حل کردن مشکلات معمولی زندگیت

سعی نکن از آدمای  که سواد زندگی کردن ندارن تکرار کنی

سفر خوبی بود
به لطف مهران و آیدای نازنین خیلی بهم خوش گذشت (برادر و زن برادرم)
ولی کاش مارو با استرس بدحال بودنش اینطوری نگران نمیکرد
در طول سفر ثانیه شماری میکردم برگردم مشهد برم سراغ بچه های قلعه ساختمان
ولی با مخالفت شدید خانواده روبه رو شدم

الانم که راضی شدن بریم بازدید کنیم خدا میدونه چقدر التماس کردمو اشک ریختم

همونطور که اطلاع دارید زن داداش اولم (آرزو جان) حامله است
و من بعد از 8 سال انتظار به آرزوی بزرگم برای عمه شدن میرسم
یک گل پسر که عاشقانه میپرستمش
ایشالا اول اسنفد به دنیا میاد
بعد امشب خبر دار شدم که خواهر آرزو (خواهر زنه برادر بزرگم) حامله شده

واقعا حسادت چیکار میکنه با آدم؟

(از همین عاطفه به شدت متنفرم ، اصلا نمیتونم تحملش کنم )

از هفته ی دیگه امتحانای دانشگاه اولم شروع میشه
درسای سخت و محاسباتی مهندسی
دوستشون ندارم ولی باید پاس کنم
مرگمه که  بشینم درساشو بخونم یا براشون یک دقیقه وقت بزارم


این دانشگاه دومم (مربی کودک) نمره های پایان ترممونو زدن تو سایت
شدم دانشجو زرنگ
نمره هام خیلی بالا بود (19  ،  20  ، 17  ،  18 )
بچه هامون باورشون نمیشد
میگفتن آخه تو با این همه درسای سخت رشته ی مهندسیت چه طوری شدی دانشجو ممتاز این دانشگاه شدی

سخت بود براشون توضیح بدی که علاقه با آدم چیکار میتونه بکنه
وقتی عاشق باشی سختی در کار نیست
بچه ها به آدم روحیه میدن
تو فیسبوک همینطور میگشتم واس خودم یکی رو دیدم که شوک شدم
دوست دوران راهنماییم
سوم راهنمایی بودیم رفت خارج از ایران برای تحصیل
از عکساش معلوم بود که هنوزم ایران نیومده و تا حدودی داره خوش میگذرونه
یک لحظه دلم براش تنگ شد
امیدوارم همیشه موفق باشه
امروز خبر دار شدم که سه نفر دیگه از دخترهای اطرافمون عروس شدن
به شدت خوشحال شدم و براشون آرزوی خوشبختی کردم
ولی کمی ترسیدم
از سرنوشت خودم
اینکه واقعا چه آینده ای میتونه در انتظارم باشه ؟
دوست ندارم یک زندگی تکراری باشه