Romina

مینویسم تا یادم بماند

Romina

مینویسم تا یادم بماند

فردا



اندیشه ام به آینده میرود

بدن میلرزد و ترسی در دلم هویدا میکند


واقعا در انتظارم چیست ؟


خانه ای رویایی با شمع های نیمه سوخته و پرده های سبز رنگ

یا

کلبه ای حقیر در تاریکی 



کاش سرنوشت را خودمان با ماشین حساب های پیشرفته ی ذهن رقم میزدیم

اما حیف که کلاس های سواد آموزی مغز به جایی نرسید

هنوز که هنوز سلول های خاکستری با چرتکه حساب میکنند



آه

باز هم فراموش کردم


یک روح      X     هزار آرزو


چند میشود؟






ادامه مطلب ...

دلهره






باد شدید میوزد


نه بارانی در کار است

و نه خشمی

آسمان آرام است

اما دلهره ای دارد





ترس نوشت :


میترسم از زندگی ام تراژدی ترسناکی بسازم


اما میدانم که من عاشق هیجانم





ادامه مطلب ...

مرد






دستانش را لمس میکنم

چشمهایش را میبندم

و گونه هایش را نوازش میکنم


عجب دردیست تنهایی

امروز

باز هم ادمی از زمین کنده شد





پر از غم نوشت :


اون دوستی که بهتون گفتم سرطان داره

تو این پست


مرد

به همین راحتی




ادامه مطلب ...

فرار






فرق فرار با کوچ در چیست ؟

پرستو گاهی اوقات به فرار هم نیاز دارد




ته نوشت:

در ادامه ی مطلب واقعا شوک زده شدیم




ادامه مطلب ...

آرزوی مردان







هیچ مردی رضایت نمیدهد که زن باشد

اما همه مردان آرزو دارند که زنان، باشند.



زمینم





خبرت را برایم آورده اند


شنیدم میخواهی نابود شوی


هه


توهم جا زدن را بلدی ؟



سرشتت را به وجود اوردند

ومحکوم شدی به سکوت


تحمل کن

پایان همیشه خوب نیست