اوووووووف
تازه فهمیدم این بتهوون همچین خدایی هم نبوده
والا
وقتی موزیکاشو گوش میدم همش تکراره
یا من شعور موسیقی ندارم یا اون عشق تکرار داشته
والا
دلم میخواد دوباره کتابخونمو زیرو رو کنمو همه ی کتابهاشو دوباره بخونم
ولی حوصله ندارم
کلا این روزا حوصله ندارم
نمیدونم چرا
( فامیلمون اومده اتاقم میگه این همه کتاب روانشناسی و فیلم شناسی و فلسفی و اجتماعی خوندی به جایی هم رسیدی )
دلم میخواست با مشت بکوبونم تو دهنش
اما به یک لبخند این شکلی اکتفا کردم
مردم راه میرن رو اعصابم
سه شنبه این هفته قراره با میلاد (برادرم) عاطی و شوهرش (دوستان دانشگاهیم) برم سینما فیلم حوض نقاشی
شام چی بخوریم حالا ؟؟؟
خورشید در شهر تاریک میتابد
اما عینک های آفتابی سایه انداخته
بر نگاه های خاموش مرد های سیه دل
زنان به هم نزدیک میشوند
اما باز هم ناموس بازی از سیم های خاردار بالاتر رفته است
ادامه مطلب ...