به گمانم
قبل از تو
زندگی در جریان نبود !

به گمانم
همه ی این سال های بی تو
ساعت روی دیوار خواب بوده

و همه ی پریشان حالی
و تنهایی های این سال ها
یک کابوس کوتاه از گذشته ای دور ...

حالا ،
تو ، صدای موزون ِ تیک تاک ِ ساعتی
جریان ِ آرام ِ شیرین ِ زندگی ام

و من ،
به حتم
هرگز نخواهم خوابید
جز به رویای تو !

 

 

ک ُ نج نوشت :
برای تو ! که این روزها کنج ِ امن ِ خیالت شده تنها سرپناهم ! ... باش ! همیشه باش !

+ نوشته شده در پنجشنبه دوازدهم تیر ۱۳۹۳ توسط نیلوفر شیرازی |


شاعر نیستم
اما این روزها
چونان همه ی شاعران ِ بازنشسته ی جهان
به سکوت نشسته ام

وقتی زندگی در آغوش ِ عشق به خواب رفته
دیگر بیداری ِ شعر و واژه
  به چه کار می آید؟!

شاعر ِ قصه گوی خواب هایم ، اگر تو باشی
   بیداری 
   می شود تعبیر ِ صادقانه ای از رویا !


ک ُ نج نوشت :

کی باور می کنه ؟! ، که تلاقی ِ دو رویای دور بشه این روز های نزدیک ِ واقعی ِ ما ، بشه گوشواره های فیروزه ای ، بشه بوی عطر ِ روی کیبورد ، بشه صدای شهرام ناظری ، بشه دست خط ِ دوست داشتنی ِ تو توی تمام ِ دفتر هام ، توی زندگیم اصلا ... 


تصویر : اردشیر رستمی

+ نوشته شده در جمعه نوزدهم مهر ۱۳۹۲ توسط نیلوفر شیرازی |


 

" دوست داشتن " حسود است نازنین !
در آستانه اش که بایستی
به یکباره همه ی جان و تنت
بند می خورد به هزاران " دوست داشتن " ِ دیگر

فرقی نمی کند
عزم وصال کنی
یا قصد ماندن
تمام روح و قلبت تکه تکه می شود

و من
با این روح تکه تکه ،
دوستت ندارم !
کاش بدانی ..
که این ، 
عمیق ترین فداکاری ِ تاریخ ِ بشریت است !

 

 

ک ُ نج نوشت :

تو / صبح باش ! / من / تمام شب های تاریخ را / تاب می آورم ! ( از اینجا )

 

تیتر : نزار قبانی

+ نوشته شده در دوشنبه بیست و هشتم مرداد ۱۳۹۲ توسط نیلوفر شیرازی |

 

من ماهی ِ تُنگی کوچک ،

تو آب  !


جان ِ دلم !

هر نفسم به لحظه لحظه ی بودنت بند است

گیرم تمامی ِ عمرم همین چند نفس ،

گیرم نفس ها همه اسیر ِ این تُنگ ِ تَنگ ...

تو چه می دانی از جان دادن ِ ماهی ِ اسیر ِ عاشق

 بی آب

یا

در آغوش ِ آب ؟!

 

 

ک ُ نج نوشت :

 

مرا باور کنی یا نه / تو یی پایان ویرانی ...

 

+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و هفتم تیر ۱۳۹۲ توسط نیلوفر شیرازی |

مطالب قدیمی‌تر