در اون نادانی هایم
دلم پرواز میخواهد
پرنده همیشه پرنده خواهد ماند
حتی اگر پرواز را
در اسارت بیاموزد
غم نوشت:
شاید ناگوار ترین خبر پاییزم بود
بهترین دوست پدرم سرطان داره
جالبیه داستان به اینه که 7 ساله سرطان داره
ولی مثل یک راز تو دلش نگه داشته
الان به شدت حالش بده
طوری که ...
امیدی به زنده بودنش نیست
ولی من هنوز پنجره هایم باز است
عذاب نوشت :
این مدت پرستاریتو کردم
نزار بگم دستم بکشنه
بزار خوب باشیم تا زمانی که دوتایی از شر هم خلاص بشیم
مهرسام نوشت :
سوم اسفند به دنیا میای امید زندگیم
سلام رومینا گلم خوبی؟ مامان بهترن؟
امیدوارم خدا حال بابای دوستم بهتر کنه خانومی
تولد مهرسام هم مبارک
سلام مهربونم
اوهوم
بهتره
مرسی
ممنونم عزیزم
سلام نازنینم.
فکر میکنم که بعد از مدت ها دوباره وبلاگ نویسی رو شروع کردی.شایدم اشتباه متوجه شدم اما به هر حال تبریک میگم خیییییییلی.
خوشحالم که با اینجا و با تو اشنا شدم
سلام عزیزم
شیش سال قبل تا چهار سال وبلاگ نویسی میکردم
دو سال یا شایدم یک سال ولش کردم
الان دوباره دارم مینویسم
منم همینطور بهترینم
سلام رومینا
عزیزم خبری نبود ازت نگرانت شدم خیلی
مامان بهتر شده ؟
چه تصادفی منم امروز خبر سرطان داشتن یکی از آسناها رو شنیددم ولی اصلن باورم بنمیشد بس که این خانوم پر انرژیه
خب به سلامتی قدمش خیر باشه انشالله
راستی منم خ دلم تنگ شده بود واست رومینا جان
آره خوبه شکر خدا

سرطانم بد چیزیه
دل به دل راه داره
میشه دونست عذاب نوشت رو با کی بودید؟
با شما نبودم
سلام عزیزم از وبلاگ بابایی اومدم پیشت گلم من لینکت می کنم تو هم به من سر بزن و لینکم کن
چشم
این نیز بگذرد رومینا...
اما چگونه بگذرد واسه ماها مهم تره...
آره نگین
دقیقا
این نیز بگذرد
و اینکه میگذره واقعا یک نعمت بزرگیه
فکرشو بکن اگر نمیگذشت ...
خدایا
سلام رومیناجان
ببخش دیر اومدم
کمی مشغله دارم
خیلی زیبا نوشتی
پرنده همیشه پرنده می ماند...
امیدوارم دوست پدرتون زود خوب بشن
مهرسامت هم تولدش پیشاپیش مبارک
قربونت بشم من الهی
مرسی گلم
ایشالا توهم همیشه خندون باشی