Romina

مینویسم تا یادم بماند

Romina

مینویسم تا یادم بماند

بابایی ( به افتخار وبلاگ بابایی)



این روزا دردی ابدی آزارم میدهد


عابران رویاهایم بی ازار


اما جنس رویاها عذاب اور است


اعتراف میکنم


میترسم





ته نوشت


وقتی وارد وبلاگش شدمو دیدن نیست

احساس درد شدیدی کردم

یا بهتره بگم کمبود

دوستش داشتم و دارم

نمیدونم چرا

ولی حس خوبی بهم میده

اینکه اجازه میده بابا باشه برامون

بابایی صداش کنیم و  باهاش جون بگیریم

خب الان نیست دیگه

باید با واقعیت کنار اومد


دعا میکنم جاده ی زندگیش همیشه سبز و سلامتی داشته باشه



وبلاگ بابایی



دیگه خسته شدم از بس خواب مار دیدم


برای بار چندم

چندم

چندم


بازم هم مار

مار

مار



با 118 تماس گرفتم خانومه برداشته میگه چیه

میگم با ادب باش چیه یعنی چی؟ بگو بله

میگه برای صدمین باره داری تماس میگیری

میگم خب شماها منو روانی کردید مگه میشه حرم تعبیر خواب نداشته باشه

نزدیک بود اشکش در بیاد میگه به خدا نداره

به پیر به پیغمبر نداره خودت که شمارشو گرفتی دیدی نداره

خب من چیکار کنم که نداره؟ یکی باید خوابمو تعبیر کنه

من نمیدونم



منم تلفن با عصبانیت قطع کردم



اینترنت و گوشی و نرم افزار های مختلف هم چیز درست و حسابی به آدم نمیگن





یا میگن مار نشانه ی ثروت


یا میگن نشانه ی یک دشمن نزدیک به خودته



اما خب یکی باید باشه که من خواب هایی رو که مکرر در مورد مار میبینم که نیشم میزنه تعریف کنم

شاید واقعا یک چیز جدیه


من به خواب هایی که میبینم اعتقاد دارم












امروز با تمام وجودم به این احساس رسیدم که دوست ندارم بزرگ بشم

دوست ندارم هیچوقت بزرگ بشم

کاش همیشه همین رومینا

تو همین سن

و با همین احساسات ناب باشم



ناهمواری هایی هست تو زندگیم

که اینم طبیعیه

تو زندگی همه هست

تا حالا ادمی رو ندیدم که زندگیش جاده ی صافی باشه


پس شکایتی ندارم ازش


در ضمن بماند که این ناهمواری ها

بستگی به مسیر و نوع رانندگی خودمون داره

به ماشینی هم که سوار میشیم بستگی داره



ولی من همیشه سعی کردم در همه حال

چه در مسیر درست

چه در مسیر غلط

چه با ماشین مدل بالا

چه با ماشین مدل پایین

چه در جاده ی پر از ناهمواری

و چه در جاده ی صاف


کمربند ایمنی رو ببندم


این کمربند ایمنی همون آرزوهای نابی که منتظرم تا به واقعیت پیوند بخورند

آرزوهایی که تا حدودی برای رسیدن بهشون سعی و تلاش خودمو کردم



تاسیس پرورشگاه بزرگم

خونه دار کردن بچه هایی که به دستای من نیاز دارن

ساختن فیلم هایی که بتونم اطرافیانم بیدار کنم

سفر به کشورهایی که از بچگی آرزوی دیدنشون داشتم

و .... مادر شدن


همینکه بچه های پرورشگاه مادر صدام کنن بسمه



و یک زندگی ابدی

با یک تصادف


اهدای اعضای بدنم به ادم ها

و رفتنم به دنیایی که توش پر از علامت سواله 



آرزوهای رنگارنگ دیگه ای هم هست که دوست دارم بازم مثل راز درون سینم حبس بشن


بعضی اوقات اسارت خوبه

برای درک اندیشه هایی که ناخودآگاه به ذهنت خطور میکنن و دوباره به شکلی جدید متولد میشن




نظرات 20 + ارسال نظر
نگین 1391/12/27 ساعت 01:54

همه ی آرزوهات شیرینه
ولی اوون تصادف!

رویمینا من فقط به امید اهداء عضو میخوام بمیرم!
نه اینکه تموم ِ بدنم بره زیر خاک و خوراک جونورای زیر زمین بشه!

صد در صد باهات موافقم

نگین 1391/12/27 ساعت 01:54

امیدوارم بابایی زودتر برگردن

امیدوارم

محبوبه 1391/12/27 ساعت 09:55 http://mzm70.blogsky.com

راستش با وبلاگ بابایی آشنایی داشتم اماخوب قسمت نبود بهشون زیاد سر بزنم منم ازه مین جا واسشو آرزوی موفقیت میکنم و امیدوارم موفق باشن

در مورد خودت هم امیدوارم هم مادر بشی وهم اموزشگاه بزگتو تاسیس کنی

ممنونم محبوبه ی گلم

گندم 1391/12/27 ساعت 11:55

یه بار برای اولین بار رفتم توی یه وبلاگ و دیدم درشت نوشته تعطیل شد یهو غم نشست توی دلم با اینکه برای اولین بار بود میرفتم اونجا ولی حسه تلخی پایان و رفتن حالا از هر نوع که باشه فرقی نمیکنه
عزیزم از ته قلبم دوست دارم به ارزوهای قشنگت برسی

ممنونم گندمم
الان شروع به فعالیت کردن دوباره
دوست داشتی بهشون سر بزن

دقیقا منم وقتی دیدم شوکه شدم
ولی خب حتما حکمتی داره
امیدوارم هرجا هستن زندگی بر وفق مرادشون باشه
به زوطدی شرایط بازگشتشون مهیا شه تا از حضورشون بهره ببریم
یاعلی

درست میفرمایید

zakhmi 1391/12/27 ساعت 15:02

اگه بگم من خوابتو تعبیر میکنم چیکار میکنی عزیزم؟

هیچکار
گوش میکنم

tecton 1391/12/27 ساعت 17:58 http://S-parlos.blogsky.com

اینکه اهدافتو نوشتی یعنی امید داری...یعنی موفقی عزیزم...

ممنونم گلم

هنگامه 1391/12/28 ساعت 21:39

دختر خیلی خوب مینویسی ایشالا موفق باشی

ممنونم هنگامه ی عزیز

هنگامه 1391/12/28 ساعت 21:40

توی سال جدید بهترین را برات آرزو میکنم

بازم ازت ممنونم عزیزم

امیدوارم رویاهات همه روشن و شاد باشن و به همه شون برسی
و بابایی که می شناسیش کنارت بمونه

متشکرم مهسیمای مهربونم

000 1391/12/29 ساعت 23:46

سال 1392 سال مار است

اطلاع دارم

لیلا 1391/12/30 ساعت 06:31

چقدر زیبا من هم دلم براش تنگ شد

جدا ؟

سلام رومینا جان!
راستش من اعتقادی به خواب و البته تعبیرش ندارم، ولی اینکه مدام یه خوابی رو ببینی، خوب میتونه دلائلی داشته باشه.
شاید از مار خاطره خوبی نداری، شاید موضوع مار در ذهن و روان تو تبدیل به یه نوع فوبیا شده، به نظر من به جای اینکه به تعبیر خواب و حرم مراجعه کنی، بهتره که یه روانشناس یا روانکاو باتجربه رو پیدا کنی و باهاش مشاوره کنی.
راستی عیدت مبارک، امیدوارم سال خوبی داشته باشی!

ممنون دوست خوبم
همینکارو میکنم

عید شماهم مبارک باشه

Hamidreza 1391/12/30 ساعت 16:38

سال نوت مبارک

مرسی
خیلی وقته حذفت کردم

ساقی 1392/01/02 ساعت 02:05 http://saghi-name.blogfa.com

ان شاءالله برمی گرده ...

سال نوت مبارک :)

یاعلی

ممنونم گلم

رضا 1392/01/02 ساعت 18:16 http://sarabesakhtegi.blogfa.com

سلام خوبی رومینا؟
ساله نوت مبارک

سلام رضا جان
ممنونم
همچنین

سلام . سال نو مبارک .
ما که از مامانامون خیری ندیدیم ، راجع به بابایی شما نمیتونیم اظهار نظر کنیم

هه
فدات

گندم 1392/01/06 ساعت 00:23

کجایی رومینا جونم
جات خالیه عزیزم
مراقب خودت باش
هر جا هستی خوش باشی

فدای دل مهربونم بشم
خوبم عزیزم

بابایی 1392/01/17 ساعت 11:47 http://ravagh.blogfa.com

منتظر حضورتم
برگشتم با نفسی تازه تر
باز هم متشکرم

فدات بابای خوبم

سلام . کاش اینطور بیخبر نمیرفتی . لاقل چن وقت ۱ بار میومدی یه سری میزدی

چشم میام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد