دستانش را لمس میکنم
چشمهایش را میبندم
و گونه هایش را نوازش میکنم
عجب دردیست تنهایی
امروز
باز هم ادمی از زمین کنده شد
پر از غم نوشت :
اون دوستی که بهتون گفتم سرطان داره
تو این پست
همیشه برادرم سر به سر پدر خانواده میزاشت و میگفت:
این آقای .... معاون خداست
وقتی میخندیدیم میگفتیم چرا
میگفت
چونکه هرچی میشه بابا بهش زنگ میزنه و جویا میشه
وقتی بارون میاد زنگی میزنه میگه چرا امروز هوا بارونی بود
وقتی اعلام میکنن شرکت سهام میده
زنگ میزنه میگه چرا سهام میدن
وقتی زلزله میاد تو شهر دیگه
زنگ میزنه میگه چرا زلزله اومده
هرچیزی میشه به این زنگ میزنه و میپرسه
خب طرف معاون خداست دیگه
و همه میزدیم زیر خنده
ولی الان
مرد
معاون خدا
مرد بزرگی که 7 سال با سرطان کنار اومد
و از اخر در مقابلش شکست خورد
مرد
به همین راحتی
و الان چه غوغایی تو دل خانواده هاشون
خدا بهشون صبر بده تا بتونن تحمل کنن
منی که هفت پشت بیگانه هستم
از وقتی که خبرشو شنیدم
بغض کردم
واقعا متاسفم خدا رحمتشون کنه و به خانواده شون صبر بده
الهی امین
khoda rahmatesh kone,hichi nemitunam begam
مرسی عزیزم
تسلیت میگم رومینا جان
و
یلدا رو هم تبریک میگم
مرسی نگینم
مال تو هم مبارک باشه
نچ ... خدا رحمتش کنه
مرسی حمیدرضا جان
آخی خدا بیامرزتش
مرسی عزیزم
خدایش بیامرزاد
ممنون سعید که اومدی
خیلی خیلی خوشحالم کردی
خدایش بیامرزد
ممنونم عزیزم
خدا بیامرزه.ولی باید با یه سری مسائل کنار اومد هرچند...سخته
آره
موافقم
رومینا جان خدا رحمتش کنه
خدا اونایی روکه بهترن زود میبره
پس حتما اون واقعا مرد خدا بوده ... انیدوارم دیگه شاهد همچین اتفاقای غم انگیزی نباشی
مرسی عزیز دلم
قربون دل مهربونت بشم
عزیزم
تسلیت می گم
امیدوارم دیگه غم نبینی
ممنونم
مرسی