Romina

مینویسم تا یادم بماند

Romina

مینویسم تا یادم بماند

تنفر





خیلی دشوار است


دوست داشتن آدم های حقیقی که در دنیای واقعیت کنارت


قدم میزنند

نفس میکشند

زندگی میکنند



به راستی چرا نمیتوانم این آدم ها را دوست داشته باشم ؟


مشکل از من است

یا آنها





بین آن همه جمعیت و هیاهو واقعا پیدا کردن قیافه ی آشنا سخت بود


ویترین ها پر از تفاوت ها

تفاوت سلیقه ها و انتخاب ها

مردم نگاه میکردن

عبور میکردند

خرید میکردند

و من فقط تماشاچی حضورشان بودم


چهره ای قدیمی نظرم را جلب میکند

کمی توجه

آه

آری خودش هست


دختر مغرور دوران راهنمایی

همانی که همیشه از او دوری میکردم


با چشمهایم دنبالش میکنم


متوجه حضورم میشود

ذوق میکند و جلو می آید

خودم را به آن راه میزنم که نمیشناسنمش

ولی آشنایی میدهد

و با لبخندی کمرنگ جوابش را میدهم

کنارم مینشیند

اما بی تفاوت

مثل من

مثل تمام آدم های غریبه




- اینجا چیکار میکنی ؟ فکر میکردم مشهد زندگی میکنی

- مشهد زندگی میکنم

- اومدی سفر ؟

- اوهوم

- هتل گرفتین ؟

- نه

- کجا اقامت دارید ؟

- مهمه ؟

- هنوزم مثل همون دورانی رومینا

- میدونم

- حتما خجالت میکشی بگی کجا اقامت دارید

- خجالتی در کار نیست ، خوشم نمیاد کسی فضولی کنی

- دوران بچگی تموم شده رومینا ، بزرگ شدیم ، کدورت هارو باید گذاشت کنار

- چرا فکر میکنی که هنوز ناراحتم ؟

- چون سردی ، مثل اون موقع

- میتونه واکنشه تنفر آدم ها باشه تا ناراحتیشون

- هنوز ازم متنفری ؟

- دلیلی داره که ازت خوشم بیاد ؟

- نمیدونم

- .... خوبه

- ازدواج کردی ؟

- مهمه ؟

- نه نکردی ، چون هنوز پایند سنت ها هستی ، اون انشایی که نوشتی رو یادمه

- منم حرفای بعدشو یادمه

- خداییش چرت گفته بودی رومینا ، یعنی چی که سنت های ایرانی رو باید زنده نگه داشت

- هرکس دیدگاهی داره

- حسودی میکردم بهت

- میدونم

- نمیتونستم بببینم دخترایی رو که بیشتر از سنتشون میفهمن

- من بیشتر از سنم نمیفهمیدم ، هرچی رو که تو ذهنم بود به قلم می آوردم

- معلما دوستت داشتن چون براشون متفاوت بودی 

- ولی من دوستشون نداشتم

- از احساسات تو نسبت به اونا چیزی یادم نمیاد

- ...

- 18 سالگی ازدواج کردم

- خوبه

- اولین کسی هستی که نمیپرسه باکی و چرا اینقدر زود

- چون برام مهم نیست

- از رک بودن بهت چی میدن ؟

- میتونم احساس کنم که آدم دو رویی نیستم 


- اگر دفتر انشاتو پاره کردم دلیل داشتم

- منم انتقام گرفتم و بابتش ناراحت نیستم

- اما به من بی محلی کردن  انتقام جالبی نبود چون برام اهمیتی نداشت

- ولی برای من اهمیت داشت

- چرا؟

- چون مثل تو بی ارزش نبودم


سکوت میکنیم 


- کاری نداری میخوام برم

- خونه ی برادرم

- .... چی ؟

- ادما باید برای جواب سوالهاشون صبور باشن

- چی ؟ ... متوجه نمیشم

- به مکالمه ای که داشتیم فکر کن ببین چی ازم سوال کردی که جوابتو ندادم

- ...

- ...

- خدافظ رومینا

- بای




با تنفر به رفتنش مینگرم

و تمام خاطره ها دوباره جان میگیرند


نظرات 17 + ارسال نظر
آرشید 1391/10/23 ساعت 01:29 http://arshid.blogsky.com/

سلام
حرفی ندارم .... احساس آدمها قابل قضاوت نیست
فقط ممنونم
چون خیلی ملموس و خوب نوشتید

ممنونم از کامنتت دوست خوبم

آرشید 1391/10/23 ساعت 01:43

شاید منظورم رو درست نگفتم از قضاوت راجع به احساس.
احساس آدم در مورد دیگران تابع موارد زیادیه
که میتونه درست باشه یا غلط...
کسی مثل من تا در موقعیت شما نباشه نمی تونه موضوع اون تنفر رو درک کنه... اما من چون خواننده شما هستم
طبعا با شما همزاد پنداری می‌کنم وباز هم ممنونم

کاملا منظورتو متوجه شدم دوست خوبم
باور کن ناراحت نشدم

پویا بیاتی 1391/10/23 ساعت 02:20

هممون تو زندگی نقاط سیاهی داشتیم.نمیگم باید فراموش کنیم.ولی زنده نگه داشتنشون کم کم باعث مرگ خودمون میشه.بعضیا نمیفهمن . این بده ولی بعضیا نمیخان که بفهمن . به نظر من بهتره که بذاریم تو نفهمیشون باقی بمونن.اینجوری بهتر جواب کارشونو میگیرن...

موافقم

پست آخری برای دل خودم بود

میدونم

منم با بعضی از دوستان دوره نوجوانی قهر کردم. قهرمون انقدر طول کشید که دیگه همدیگرو فراموش کردیم. مثل غریبه ها؛ بی تفاوته بی تفاوت. نه خشمی به جا مونده نه تنفری. فقط یه حسرت فراموش شده گوشه دلم مونده و این باور که غرور چقدر می تونه ویرانگر باشه!!

دلیل تو برای قهر کردن و فراموش کردن غرور بوده
ولی من مغرور نیستم زیاد
عرفان امیدوارم که بتونی جبران کنی

محبوبه 1391/10/23 ساعت 08:51 http://mzm70.blogsky.com

وای رومینا وقتی فکر میکنم میبینم دلت واسه تنفر نباید جایی داشته باشه عزیزم

اگه امروز رفتی زیارت آقا حسابی منو دعا کن

ولی اینطوری نیست عزیزم

من اهل زیارت و حرم رفتن نیستم عزیزم
ولی بازم دعا میکنم

مانی 1391/10/23 ساعت 09:20 http://bye-bye.blogsky.com

خو.. ایکه گفتی یعنی چه ؟!

کد رو نفرستادیا!!؟؟

فرستادم

مازیار 1391/10/23 ساعت 11:08

چه تنفر باکلاسی.من از یکی متنفر باشم توی سوال دوم می گیرم می زنمش

منم از خیلی ها متنفرم و نمی دونم ببینمشون واقعا چکار می کنم.سفر خوش گذشت؟!!!

خوبه تو این مورد تفاهم داریم

آره خوش گذشت
جای شما خالی بود استاد

Ershan 1391/10/23 ساعت 11:32 http://sagemast.blogsky.com

bastegi dare.. axare oghat ye sery adama motafavetan ba baghie k hamishe hamina zarbe mikhoran. age intory bashy darket mikonam kamelan!

ممنونم از درکت

مه­سیما 1391/10/23 ساعت 18:01

گاهی آدم های واقعی دور و برمون از بس ریا می کنن به دوس داشتن و بدی می بینی ترجیح می دی کاتشون کنی...

چیزی از مکامله ها متوجه نشدم
اما منم از یه دختر مغرور تو دوران راهنماییم متنفرم.
به نظرم برخی رو نمی شه بخشید

موافقم

واقعا ؟
بازم موافقم

مشکل اینجاست که هنوز معنی دوس داشتن رو نمیدونیم و حد و مرزی برای هر فرد قائل نیستیم . بنظر من ...

شاید اینطور باشه سعید

mohamad 1391/10/23 ساعت 23:40 http://www.shanc.blogsky.com

کاش توی نظرت توضیح میدادی نظر خودتم
اینکه دوست داشتن آدمایی که حقیقی هستن و اطرافمون
بستگی به این داره اون علائقی که دنبالشون هستیم
آیا توی اونهام هست یا ..
اگه باشه، به تناسب اون علاقه ایی که به علائقت داری میتونی اونها رو هم دوست داشته باشی
و همینطور به نسبت تنفرت به یه سری از ضد اخلاقیات در چارچوب خودت

خب نظر خاصی نداشتم که به قلم بیارمش

شاید بتونم باهات موافق باشم

M.mo 1391/10/24 ساعت 00:18 http://www.thetexts.blogsky.com

دیالوگهای رد و بدل شده ...
ازطرف تو سنگین بوده.
(با اینکه نمیدونم چه اتفاقی افتاده درگذشته بین طرفین)

اتفاق خاصی نبوده

همیشه سنگینی رو دوست داشتم
چه نگاه باشه چه حرف

گندم 1391/10/24 ساعت 01:07 http://atregandom.blogsky.com

تنفر!!!
نمیدونم دور و برم پر از ادمایی که باهام خیلی فرق دارن اما توی زندگیم تنها از یک نفر متنفرم تا حدی که ارزوی مرگشو دارم تنها یک نفر و فکر میکنم شاید به خاطر قوی بودن این حس توی وجودمه که نمیتونم به هر کسی نسبتش بدم.
حیلی شفاف و واضح نوشتی عزیزم

کنجکاو شدم بشنام اون یک نفرو

ممنونم گندمم

پویا بیاتی 1391/10/24 ساعت 09:45

یکی از همین موارد که مربوط میشد به دوره دبیرستان . چن وقت پیش تو ف.ی.س.بوک برام پیام معذرت خاهی گذاشته بود . دیر بود ولی خوبیش این بود که بالاخره فهمیده بود چیکار کرده.گفت که خیلی وقته داره دنبالم میگرده . خوشحالم که آخرش فهمید...

خوشحالم که تورو خوشحال کرده
ولی من نیازی به عذرخواهی ندارم
یکجورایی فکر میکنم با همه مشکل دارم
برام سخته که بتونم با کسی کنار بیام

پویا بیاتی 1391/10/25 ساعت 01:09

با همه ؟ ینی چی؟ فکر نمیکردم در این حد باشی؟پس باید مراقب خودم باشم؟؟؟[نیشخند]

تا حدودی

امین 1391/10/26 ساعت 16:21 http://le-cafe.blogfa.com/

راستش من ظرفیته تحملم بالاس یعنی اگه بهم بدی شه زود فراموش میکنم ولی امان از اون وقتی که لبریز بشم دیگه هیچوقت هیچوقت تحویلش نمیگیرم نه سراغی میگیرم نه چیزی اگه هم باهمدیگه برخورد کنیم تو خیابونی جایی اگه سوالی چیزی بپرسه یه نگاه میکنما میرم چون دیگه مثه غریبه ها میشم باطرف خیلی سعی کردم این حسمو درست کنم ولی دسته خودم نیست آخرش نمیشه چون دیگه طرف خیلی باید عوضی باشه که تونسته باشه بره رو مخه من .اصلا کار به سوال پرسیدن هم نمیرسه مثه خوده .... از کنارش رد میشم میرم.

...

خوشحالم که طرز فکرتو مطرح کردی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد