Romina

مینویسم تا یادم بماند

Romina

مینویسم تا یادم بماند

زمان آزادی ام فرا نمیرسد ؟






باز هم دعوت میشوم به محفل دوستانه شان

خانه ای دنج

سرشار از عطر قهوه

و گرم


علاقه نشان میدهم برای حضورم

اما در دل


باز هم حصار میکشم اطرافم 



رفت و آمدی وجود نخواهد داشت

فراموش نکن که هنوز در بند به سر میبری









خانمyخسته و کلافه تر از هر روز روی کاناپه ولو شده است

به درو دیوار خانه نگاه میکند

ایراد میگیرد

به رنگ کاغذ دیواری ها

طرز چیدمان خانه

اختلاف سلیقه هایمان

و کم کم میرسد به من

بازخواست میشوم

از کارهایی که میکنم

مثل همیشه

بحث بحث بحث


سکوت میکنم

دلم میخواد فقط یکبار

یکبار

یکبار

با صدای بلند سرش فریاد بزنم

جیغ بکشم و التماس کنم خاموش باشد 

تا آخر عمرش خاموش باشد


باز مشغول حرف زدن میشود 

با خواهر هایش

غیبت ها

حسادت ها

دروغ ها

و همه چیز دوباره شروع میشود


کلافه میشوم

متنفرم

بیزارم

تهوع میگرم

وقتی به حرفهای خاله زنکیشان گوش میدهم


وارد اتاق شده

در را محکم بسته و غرق میشوم

در موج افکارم


وارد اتاق شده

پیله میکند

ایراد میگیرد

برنامه هایم را خراب میکند

به اتاقو شخصیت و ذهنو استعداد و اعتماد به نفسم گند میزند و ترک میکند اتاق را



تا به یاد دارم همیشه در کنارش اعتماد به نفسم مچاله شده است

همیشه ی همیشه ی همیشه


آرزو به دل میمانی یکبار به بنده عنایت خاصی داشته باشد



یک ساعت میگذرد

انگار نه انگار که اعصابمان را خورد کرده است

دوباره وارد اتاق شده

قربان صدقمان میرود

لوسمان میکند


میدانیم نقشه اش چیست

کار دارد

مثل همیشه

زمانی مهربون میشود که به تو نیاز دارد

در غیر صورت با سگ همسایه برایش فرقی نداری


حرص میخورم

حرص میخورم

حرص میخورم

حرص میخورم



اما باز سکوت میکنم

مثل همیشه

مثل سالهای گذشته

مثل یک عمر زندگی




ته نوشت :


گاهی اوقات از شدت حرصی که نوش جان میکنم

تمام بدن مور مور میشود

بغض عجیبی راه گلو را میبندد

بیقرار میشوم

و دل میخواهد بلند جیغ بکشد

خیلی خیلی بلند


چرا زمان آزادی ام فرا نمیرسد ؟



نظرات 10 + ارسال نظر

همیشه همینه . وقتی بهت نیاز دارن مهربون میشن . انگار نه انگار که چه برخوردی باهات داشتن . چیزی یادشون نمیاد . خیلی تلخه ...

گندم 1391/11/09 ساعت 11:26 http://atregandom.blogsky.com

نوشتت پر از خشم و نفرت بود
امیدوارم روزای خوشی درانتظارت باشه عزیزکم

sheida 1391/11/09 ساعت 11:45 http://talkhon314.blogsky.com

من ازحرصی ک نوشجان میکنم دلم مور مور میشه ..
مدتیه دلم لک زده واسه ی جای دنج ک کسی نباشه و فقط داد بزنم ..

sheida 1391/11/09 ساعت 11:47 http://talkhon314.blogsky.com

من ازحرصی ک نوشجان میکنم دلم مور مور میشه ..
مدتیه دلم لک زده واسه ی جای دنج ک کسی نباشه و فقط داد بزنم ..

حضور در برخی جمع ها واقعاً آزار دهنده س، من که این دندون کرم خورده رو کندم و انداختم دور...
حالا دیگه با هرکسی نشست و برخاست نمی کنم، سعی می کنم فقط با کسایی باشم که دوسشون دارم، جمعی که اگه هم عقیده نیستیم، حداقل همدل باشیم.

شاید آزادی خودت خودت تو حبس میبینی خواهررررررررر

پیش ما بیا

رومینا رومانتیک میشود

حرص نخور عزیزم بیخیال دنیا دو روزه مگه نشنیدی

کجایی ؟
سایت سنگین شده

نگین 1391/11/13 ساعت 12:45 http://zem-zeme.blogsky.com

آزادی...

خیلی وقتا آزادی از صد تا حبس بدتر میشه.. و خیلی وقت ها هم معنای کامل آزادی رو میده..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد