Romina

مینویسم تا یادم بماند

Romina

مینویسم تا یادم بماند

ستاره ها



ستاره ها پرواز میکنند


آسمان به آنها شوق پرواز داده


و زمین برای بال زدن تحریکشان میکند


پس


ستاره ها هم پرواز میکنند




با اومدن مهرسام همه چیز خوب پیش میره

ولی ...


قسم میخورم که ادم حسودی نیستم و همیشه از این حس مسخره ی حسادت متنفر بودم


ولی از وقتی که این فرشته وارد زندگیمون شده خیلی چیزا تغییر کرده


قبلنا مهرداد همش سر به سرم میزاشت

کنارم میشست

بوسم میکرد

قربون صدقم میشد

باهام شوخی میکرد

غل غلی میکرد منو

حتی گاهی اوقات موهامو نوازش میکرد


ولی الان از وقتی که بابا شده

خب ...

تمام حواسش پیش مهرسامه

حتی نزدیکش میشم

بوسش میکنم

بغلش میکنم

ولی مثل قبلنا بوسم نمیکنه

بغلم نمیکنه

همش میپرسه مهرسام خوبه

شیرشو خورد؟

پوشکش عوض شد ؟



اصلا ناراحت نیستم از این موضوع

بهش حق هم میدم

ولی دلم تنگ شده


آره به همین زودی دلم برای نوازش هاش تنگ شده



همسرش هم همینطور

آرزو هم قبل از تولد مهرسام همش منو بوس میکرد

میومد اتاقم

باهام حرف میزد

نوازشم میکرد



به مامان که قضیه رو گفتم میخنده میگه حسود نبودی رومینا

بهش میگم به خدا از رو حسادت نیست

من تمام زندگیمو جونم شده مهرسام ولی دلم برای نوازش های برادرم تنگ شده


میگه درست میشه مهرسام الان یک عضو جدید خونه است

کم کم به وجودش عادت میکنیم و برامون عادی میشه

توهم قبلنا همش خودتو لوس میکردی برای میلاد

بغلش میکردی

نوازشش میکردی

همش میرفتی تو اتاقشو سر به سرش میزاشتی

از راه میرسید مثل بچه های کوچولو میپریدی تو بغلشو میگفتی بلاخره داداش میلادیم اومد خونه

کیفشو ازش میگرفتی

براش شیر و کیک می اوردی

ولی الان چی؟

تمام حواست پیش مهرسامه

اصلا زمان اومدن و رفتن میلاد از دستت در رفته

دیگه نمیدونی چه ساعتی دانشگاست چه ساعتی میره شرکت

قبل از تولد مهرسام ناهارشو با تمام دقت و سلیقه با کلی نامه های عاشقانه میفرستادی شرکتش ولی الان چی ؟ اصلا یادت میره ناهار براش بفرستی همش میره بیرون ساندویچ میخوره

میخواستم دیروز در این مورد باهات صحبت کنم ولی وقت نشد

میبینی این روزا چقدر میلاد خسته است

ناراحته

تو خودشه

دلیلش همینه

یکدفعه ازش دوری کردی

ببین خودت چقدر ناراحتی که مهرداد مثل قبلنا خواهر کوچولوشو لوس نمیکنه

اونم ناراحته که دیگه نسبت بهش بی توجه شدی



در حین گفتوگو بودیم یکدفعه دیدم میلاد در اتاقشو باز کرد

دیدم وحشت زده اومد تو اتاقم

منو محکم تو بغلش گرفته بود و میبوسید

بغض کرده بود

گفتم چی شده میلادم ؟ چرا اینطوری شدی؟

نزدیک بود اشکش در بیاد گفت خواب بد دیدم

مامان نازش کرد و گفت چی شده پسرم

میلاد منو محکم تر تو بغلش فشار داد و گفت : خواب دیدم رومینا مرده ؛ تو خیابونا سرگردون راه میرم و فریاد میزنم گریه میکردم


محکم بغلش کردم

گفتم میلادی من کنارتم ؛ تنهات نمیزارم داداشی غصه نخور


پیشونیمو بوسید و گفت میدونم خواهر گلم



وقتی میلاد اتاقمو ترک کرد

مامان گفت دیدی؟

رفتارات و بی توجهی هات نسبت بهش روش تاثیر گذاشته که این خوابو دیده



خداکنه میلاد برای این چند روز که حواسم بهش نبود منو ببخشه

دیگه قول میدم به اونم توجه کنم وتنهاش نزارم

قول میدم

میلاد با تمام وجود ازت معذرت میخوام

منو ببخش میلادی

قول میدم وظایف خواهر بودنم یادم نره

قول میدم عزیزم



هر وقت مهمون میاد خونمون میلاد تو جمع میشینه و تو کارای مهمونداری کمکم نمیکنه

شاید مگر بهش بگم پذیرایی کنه یا بشقاب هارو از رو میزها جمع کنه

ولی دیشب در اوج ناباوری دیدم اومده تو آشپزخونه کنارم وایستاده

بهش گفتم چی شده میلاد ؟

گفت حوصله کسی رو ندارم فقط حوصله تو رو دارم

خندیدم گفتم الهی قربونت بشم برو بپین پیش مهمونا

گفت حوصلشونو ندارم بزار بهت کمک کنم

من ظرفارو بشورم برات ؟

گفتم تو دست به سیاه و سفید نمیزنی تا حالا تو عمرت ظرف نشستی چی رو میخوای کمک کنی؟

خندید گفت نه میخوام کنارت باشم و ظرفارو آب بکشم تو کفی کن من آب میکشم

گفتم نه عزیزم من خودم همه کارارو میکنم تو برو بشین

دوباره کنارم ایستاد گفت نه نمیرم پس بزار تو آب میکشی من خشکشون کنم اینطوری تو دست و پات هم نیستم که جلو سرعت کاراتو بگیرم

دیدم اصرار میکنه مخالفت نکردم

و زمان زیادی رو کنارم ایستاد  وباهام شروع کرد به صحبت کردن

از شرکتش گفت

از کارمندای شرکت گفت

از خانوم هایی که کار میکنن

از نامزد خانوم های شرکتشون

از اینکه برای تولد مهرسام شیرینی برده و اونا چه واکنشی نشون دادن نسبت به عمو شدنش

ولی خیلی چیزای دیگه



حالا میفهمم دلیل کار دیشبش چی بوده

دلش برای من تنگ شده

مثل من که دلم برای محبت های مهرداد و آرزو تنگ شده



خدایا منو ببخش

قول میدم که با همه مهربون باشم

با همه ی همه ی همه

دیگه حواسم به میلادم هست

قول میدم



نظرات 8 + ارسال نظر

محبوبه 1391/12/05 ساعت 08:11 http://mzm70.blogsky.com

وای که تو چه خوهاری خوبی هستی و امیدوارم همیشه با میلاد خوب باشین

قربونت محبوبه ی نازم
فدات بشم
مرررررررررررررسی

نگین 1391/12/05 ساعت 12:33 http://zem-zeme.blogsky.com

حواستو بیشتر جمع کن دختر خوب..

چشم

هنگامه 1391/12/05 ساعت 14:23

رومسنا از وقتی عمه شدی دست به قلمتم بهتر شده والابوخودا

ای جونم
فدات بشم خانومی

رومینا

zakhmi 1391/12/05 ساعت 22:24

منم میخوام پرواز کنم رومینا.

با هم تلاش کنیم میتونیم نفسم

امیدوارم آسمون زندگیت همیشه آفتابی باشه، قدر خانواده عالی و بی نظیرتو بدون...

ممنونم بهترین دوستم
به روی دوتا چشمام

منم فدات مدات عزیزم بوس سفت

فدات بشم
مرسی

فـَریبـــ سکوتمـــ را نـخـور تنهـــا بـَراے ثــانیـــﮧاے בعـوتتـــ مے کنـمــ

مهمــاטּ چشمــ هایمـــ بـاشے

بیــا و ببیـטּ

چـﮧ غـوغــایے بـﮧ پـا کــرבهـ اے בر مَـטּ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد