دیروز هوا خوب بود
سرد نبود
بارونی نبارید
همه چیز نرمال بود
بیشتر به فصل بهار میخورد تا پاییز
ولی پاییز بودنو حس کردم
بوی پاییز به مشامم خورد
با تمام وجود برای اولین بار احساس کردم که پاییز اومده
بعد از گذر دو ماه
دل درد نوشت : بدم میاد از نویسنده هایی که نویسنده نیستن
رومینا نوشت : از خودم نبود
صدای موبایلش بلند میشود
نگاه میکند و...
به راحتی رد میشود مخاطب خاصی که شاید
له له میزنه برای شنیدن صدایش
بیش از حد هم اگر لجبازی کند محکوش میشود به خاموشی
لبخند میزنم
لبخند میزند و ماسماسکش را در جیب جا میدهد
دستان او نزدیک تر
و اندامم
فکرم
نگاهم
هر ثانیه دورتر میشود
قوه ی تلخ و سرد سوهان روحت شد
و تمام میشود
قراری که شاید به زندگی ختم میشد
تماس میگیرد
رد میکنم
بیش از حد قدم میگذارد و محکوم میشود به خاموشی
عجب دنیای جالیبست
بزرگان درست میگویند :
به هر دست بدی به همان دست پس میگیری
یکی هست که نباید باشه
یعنی باشه ولی زیاد نباشه
یعنی ...
نمیدونم چی میگم
واقعا نمیدونم
ولی خوب نیستم
واقعا ادم برای انتخاب باید چه معیارهایی داشته باشه؟
آرزوهامو چیکار کنم؟
هدفامو؟
روزهایی رو که سالها منتظرم تا برسن
احساس میکنم که گم شدم