جاده ی مرگ سهم بلند پروازی هایم نیست
گناهم چیست ؟
که آرزوهایم ارتفاع را دوست دارند
و به پرواز عشق میورزند
ادامه مطلب ...
حوالی رویاهایم پرنده ای لانه کرده است
دیروز جوجه هایش گرسنه بودند
و امروز من دیگر نمیتوانم پروازش را ببینم
انتخاب سختی بود
گرسنگی جوجه هایش
یـــــــــــــــــــــــــــــــا
بینایی چشمانم
ادامه مطلب ...
زمانی که قفس باز شود
پرنده پرواز میکند
و در افق ها ناپدید میشود
انتظار برای برگشت بیهوده است
پرنده ها جانشان را برای آرزوهای زندان بان فدا نمیکنند
طعم آزادی عجب هوس برانگیز است
توضیح نوشت :
گاهی اوقات نوشته هایی دیده میشن
به اسم رنگی از رنگین کمان آرزوهایم
اصراری به خوندنشون نیست
قسمتی از آرزوهایی که دوست دارم بهشون برسم
خوندنو نخوندنش فرقی براتون نداره
برای همین ناراحتی در قبال نخوندنشون در کار نیست
مطمئن باشید
ادامه مطلب ...
اندیشه ام به آینده میرود
بدن میلرزد و ترسی در دلم هویدا میکند
واقعا در انتظارم چیست ؟
خانه ای رویایی با شمع های نیمه سوخته و پرده های سبز رنگ
یا
کلبه ای حقیر در تاریکی
کاش سرنوشت را خودمان با ماشین حساب های پیشرفته ی ذهن رقم میزدیم
اما حیف که کلاس های سواد آموزی مغز به جایی نرسید
هنوز که هنوز سلول های خاکستری با چرتکه حساب میکنند
آه
باز هم فراموش کردم
یک روح X هزار آرزو
چند میشود؟
باد شدید میوزد
نه بارانی در کار است
و نه خشمی
آسمان آرام است
اما دلهره ای دارد
ترس نوشت :
میترسم از زندگی ام تراژدی ترسناکی بسازم
اما میدانم که من عاشق هیجانم
ادامه مطلب ...